ارتش‌هاي فراموش شده آسياي بريتانيا

نويسنده: تیم هارپر
ژاپني‌ها طي کمتر از شش هفته، بر مدافعان اميدباخته انگليسي پيروز شده، سنگاپور را تصرف کرده و کنترل منابع غني شبه جزيره مالزي را به دست گرفتند. سرفرماندهي ژاپن، به اميد به دست آوردن يک پيروزي چشم‌گير که مي‌توانست به صورت قطعي ارتش بريتانيا را از صحنه جنگ بيرون رانده و ايالات متحد را بر سر ميز مذاکراه بنشاند، تصميم گرفت به برمه‌ بريتانيا حمله‌ور شود.
با عبور از تايلند، ژاپني‌ها بار ديگر سربازان انگليسي را به دام انداخته و در اواخر فوريه ١٩٤٢، به رانگون(٣)، پايتخت برمه، نزديک شدند. و سه ماه بعد، به برکت باران‌هاي موسمي پيش‌رس، در مرز امپراتوري بريتانيائي هند که غرق شور و هيجانات ضداستعماري بود، مستقر شدند. به نظر مي آمد که اين امپراتوري فرسوده دويست ساله در لبه پرتگاه قرار دارد. آلن بروک(٤)، فرمانده ستاد ارتش سلطنتي، در دفتر خاطرات خود مي نويسد : «باور نمي کردم که با چنين سرعتي از هم فرو پاشيم و در عرض سه ماه سنگاپور و هنگ‌کنگ را از دست بدهيم(٥).»
طي سه سالي که در پي آمد، ارتش بريتانيا با تشکيل يک قدرت نظامي کارساز از نيروهاي انگليسي، هندي و آفريقائي، با حمايت نيروي هوائي آمريکا، حالت تهاجمي بيشتري به خود گرفت. طي اولين ماه هاي سال ١٩٤٤، اين ارتش، تحت فرماندهي لرد لويس مونت باتن(٦) و ژنرال ويليام اسليم(٧) ـ يکي از شاخص ترين افسران انگليسي در جنگ دوم، ابتدا دومين تهاجم ژاپن را از هند تا امفال و کوهيما در آسام متوقف نمود. سپس گردان چهاردهم، تحت فرماندهي اسليم، تقريباً سه سال پس از آنکه رانگون از دست رفت، به کشور برمه وارد شده، پايتخت را تسخير کرد. ارتش ژاپن، با از دست دادن بيش از يکصدهزار تن از نيروهايش، متحمل يکي از سخت‌ترين شکست‌هاي نيروي زميني در تاريخ خود شد(٨). چندي پس از حملات اتمي بر هيروشيما و ناکازاکي، در روزهاي ٦ و ٩ اوت ١٩٤٥، نيروهاي انگليسي و هندي مالزي و حتي اندونزي و جنوب هندوچين فرانسه را نيز، در پائيز ١٩٤٥ طي مدت کوتاهي، اشغال مي‌کنند.
پس از هشتم ماه مه ١٩٤٥، سه ماه پس از روز پيروزي و سقوط برلن، نيروهاي انگليسي مستقر در شرق، « ارتش هاي فراموش شده»، به نبرد خود ادامه مي‌دادند، ولي جنگ در جبهه آلمان، به ناحق پشتکار و قهرماني‌هايشان را از نظر دور نگاه داشت. زماني که اين نيروها به نبردهاي خونين و بيهوده بر ضد چريک‌هاي ويت‌مين در هندوچين و ملي‌گرايان سوکارنو در اندونزي کشانده شدند، نارضايتي‌هاي‌شان با شدت بيشتري بروز کرد.
با اين وجود، افسانه‌هائي از دلاوري‌ها بر محور وقايع فراموش نشدني جنگ بريتانيا در شرق ساخته و پرداخته شده. همچون حکايت اورد وينگيت(٩)، فرمانده نيروهاي ويژه، که در ٤٤ ـ١٩٤٣با جوخه‌هاي هندي «شنديت» تحت فرمان خود، پشت خطوط ژاپني‌ها مي‌جنگيد. و يا حکايت نيروي ١٣٦، واحد عملياتي‌اي که در تمام دوران جنگ در جنگل هاي مالزي از چريک‌هاي چيني در مقابل ژاپني‌ها پشتيباني مي‌کرد. بدون آنکه رشادت قابل تحسين گردان چهاردهم تحت فرمان ژنرال اسليم در بلندترين گردنه‌هاي آسام و شمال برمه،‌ بر ضد نيروهاي ژاپني، از نظر دور بماند. حکايت مشقاتي که متفقين زير نظر ژاپني‌ها براي کشيدن خط‌آهني که تايلند را به برمه متصل مي‌کرد، متحمل شدند تيره و تارتر است : اين رخداد به تمثيلي از توان روحيه مسيحي در تقابل با شقاوت و بي‌رحمي شرقي‌ها تبديل شد. تقريبا ده سال پس از پايان جنگ، پير بول، نويسنده فرانسوي، داستاني تخيلي از اين وقايع را، در کتابي که بر انعطاف ناپذيري روحيه نظامي انگليسي تأکيد فراوان داشت، به قلم آورد. بعدها داويد لين(١٠)، با فيلم پل رودخانه کواي، آغازگر تغييري در اين فضاي جشن و سرور وطن‌پرستانه شد.
٦٠ سال پس از اين وقايع، زماني که پاي به قرن شکوفائي آسيا مي‌گذاريم، فرصت مناسبي است که اين رويدادها را از زاويه آسيائي آن بررسي کنيم. فتوحات نازي‌ها و ژاپني‌ها بر ملت‌هاي اشغال شده تأثيرات بسيار متفاوتي برجاي گذاشت. به استثناي چيني‌ها، که در ١٩٣٧ متحمل اعمال وحشيانه‌اي هم‌چون « تجاوزات نانکين» شده بودند، در ١٩٤١، ملت‌هاي آسياي شرقي ژاپني‌ها را، در آغاز تاخت و تازهاي‌شان در اين منطقه، مهاجمان سفاکي به شمار نمي‌آوردند. کاملاً بر عکس، ژاپني‌ها عموماً در مقام مناديان آزادي و نابودکنندگان استعمارگران فاسد و منحط اروپائي و آغازگران دوره « آسيا براي آسيائيان» به شمار مي‌آمدند. به دليل اينکه، حاکميت هاي بريتانيائي، فرانسوي و هلندي بيش از پيش سرکوب‌گر شده بودند؛ «کسادي بزرگ» سال‌هاي١٩٣٠، دهقانان را زير فشار قرض خرد مي‌کرد و نظام‌هاي استعماري به سرکوب شورش‌هاي منتج از آن مي‌پرداختند. قشر جوان آسيا امپراتوري «آفتاب تابان» را، به دليل تجددگرائي گسترده‌اش در قرن نوزدهم و پيروزي‌اش بر روسيه در ١٩٠٥- ١٩٠٤، تحسين مي‌کرد. در فرداي جنگ جهاني اول، تجار و متخصصان ژاپني بدون برانگيختن کوچک‌ترين توجهي، حضور خود را در سراسر آسياي جنوب شرقي گسترش داده بودند. در سال ١٩٤١، هنگام حمله به مالزي، يک هوادار مالزيائي، در مورد يکي از جاسوسان ژاپني‌ها که سابقاً مقيم اين کشور بوده، مي‌گفت : «آرايشگر ساده‌اي بود که تنيس هم بازي مي‌کرد! ... چرا بريتانيائي‌ها به چنين افرادي سوءظن نبردند(١١)؟»
در سال ١٩٤١، هنگام حمله ژاپن، برآورد گزارشات سازمان‌هاي امنيتي بريتانيائي اين بود که ١٠٪ مردم ـ خصوصاً در بطن اقليت کارن‌ها و شان‌ها(١٢) ـ حامي بريتانياي کبيراند و ١٠٪ طرفدار ژاپن، بقيه در انتظاراند که سرانجام کار به کجا خواهد انجاميد. ولي در اين برآورد، سازمان‌هاي امنيتي عزم راسخ گروه‌هاي راديکال مالزيائي، برمه‌اي و هندي را، که به اميد کسب استقلال با نيروهاي ژاپني به صورتي فعال همکاري داشتند، ناديده گرفته بودند.
به طور مثال در برمه، شاخه‌اي از يک حزب نوپاي ناسيوناليست، تاکنين‌‌ها(١٣)، از پيش به وسيله نيروهاي ژاپني در جزيره «هائي نان»(١٤) آموزش نظامي ديده بود. زماني که تهاجمات آغاز شد، ارتش استقلال‌طلب برمه، به اميد آنکه به عنوان متحد و نه دست‌نشانده با او برخورد خواهد شد، از حاکميت ارتش ژاپن بر تصرفاتش در سرزمين مادري بيرمان‌‌ها حمايت مي‌کرد. «سوزوکي‌کي‌جي(١٥)»، فرمانده ژاپني عمليات مشترک، يکي از طرفداران پر جوش و خروش استقلال آسيا بود. ولي رهبر معروف ارتش استقلال‌طلب برمه، «آنگ سان»، پدر رهبر کنوني جنبش مقاومت برمه «آنگ سان‌سو‌کي»، که به دستور کودتاگران هنوز در محل اقامت خود محبوس است، از شهرت بيشتري برخوردار بود. اين دانشجوي ژوليده و ناسيوناليست شوريده، از همين دوره اراده ژاپن را در اعطاي استقلال به کشورش مورد ترديد قرار داد. حتي تشکيل دولت به ظاهر مستقل دکتر «با ماو»(١٦) در برمه به اين اعتقاد خدشه‌اي وارد نياورد. « آنگ سان»‌ در خفا شورشي بر عليه ژاپني‌ها تدارک مي‌ديد. برخي همرزمان کمونيست وي پيش از اين با مقامات بريتانيائي در هند ارتباط بر قرار کرده بودند(١٧).
در مالزي، راديکال‌هاي مسلمان جوان، به اميد جهش سريعي به سوي استقلال، از ژاپني‌ها حمايت کرده بودند. ولي زماني که مالزي سقوط کرد، اميدشان به سرعت به نااميدي بدل شد : مصطفي حسين، که عملاً رهبري را به عهده داشت به طرفدارانش گفت : « اين پيروزي از آن ما نيست! » بايد متذکر شد که‌ روابط طولاني و تاريخي چين ـ ژاپن روي به تيرگي گذاشته بود. چرا که از آغاز ١٩٣٧، چيني‌هاي ماوراي بحار به هزينه خود با ژاپن جنگيده بودند : چنين برآورد مي‌شود که آنان يک سوم هزينه‌هاي جنگ حکومت ناسيوناليستي «چان کاي چک» را به عهده گرفته بودند(١٨). انتقام ژاپني‌ها هولناک بود. در ماه‌هاي فوريه و مارس ١٩٤٢، در قتل عام‌هائي که نام «سوک شينگ»(١٩) بر آن گذاردند، ده‌ها هزار چيني، مقيم مالزي و سنگاپور، توسط ارتش امپراتور کشتار شدند. و آنان که به درون جنگل‌ها پناه بردند، با کمک نيروهاي ويژه واحد ١٣٦ ارتش بريتانيا، درگير يک نبرد طولاني و پارتيزاني بر عليه نيروهاي اشغالگر شدند(٢٠). با اين همه، تسلط ژاپن بر مالزي تا هفته‌هاي آخر جنگ هم‌چنان پا بر جاي ماند.
توان نظامي ژاپن بيشتر بازتاب احساسات ضد بريتانيائي بود که از جانب اکثريت هندي‌ها، تجار، کارگران ماهر و کشاورزان روزمزد مستقر در منطقه، ابراز مي شد. حضور «ارتش ملي هند» در اين جمع، باعث دلگرمي بسياري بود، ارتشي عموماً متشکل از سربازان هندي ارتش بريتانيائي‌هند، که هنگام تسخير سنگاپور در سال ١٩٤٢ به وسيله ژاپني‌ها دستگير شده و شمار آنان در ١٩٤٣ به ٤٠ هزار تن بالغ مي‌شد. بسياري از آنان، هم‌چون ژنرال «موهان سينک»، اولين رهبرشان، حتي پيش از تهاجم ژاپن، از قربانيان نژادپرستي جامعه استعماري بريتانيائي بودند. اين نظاميان از اينکه ده‌ها هزار کارگر بي‌پناه هندي که در آغاز تهاجم نظامي، پاي پياده هنگام بازگشت به هند به کام مرگ فرو رفته بودند، تأثري شديد در دل داشتند. در نتيجه بسياري از سربازان، قلباً ناسيوناليست، خود را از قيد تعهدات‌شان نسبت به تاج و تخت بريتانيا آزاد يافتند. مابقي‌، ناچار به پيوستن به «ارتش ملي هند» شدند.
سقوط نظام استعماري بريتانيائي و فرار مفتضحانه سرکردگان سپيد پوست سابقش اکثريت هنديان را متقاعد نمود که پايان کار امپراتوري فرا رسيده. جنبش « هند را ترک کنيد! »، که در پائيز ١٩٤٢، گاندي آغازگر آن بود، و از سوي مقامات بريتانيائي به شدت سرکوب شد، فقط تحقير بيشتر نظام استعماري را نزد هندي‌ها برانگيخت. سپس، در سال ١٩٤٣، قحطي دهشتناک بنگال فرا رسيد، که به قيمت جان ٣،٥ ميليون هندي تمام شد : اين قحطي مستقيماً نتيجه توقف واردات برنج برمه پس از تهاجم نظامي ژاپن بود، ولي ريشه‌ در ورشکستگي اقتصاد استعماري داشت. هم مقامات حکومت استعماري در هند و هم دولت جنگ در لندن، با ناديده گرفتن اين تراژدي، باعث شدند که هولناک‌تر جلوه کند.
در سال ١٩٤٣، «سابهاس شاندرا باس(٢١)» فرمانده «ارتش ملي هند» شد. يک افراطي تحصيلکرده کمبريج که نداهاي مقاومت منفي گاندي را مردود ‌دانسته و معتقد بود که هند مي‌بايد آزادي خود را از راه جنگ به دست آورد. «باس» پس از فرار از زندان بريتانيا در کلکته، در آغاز با رهبران نازي تماس برقرار کرد، سپس با يک زيردريائي به جبهه شرق اعزام شد. وي در رأس دولت «هند آزاد» قرار گرفت، دولتي هم‌سنگ برمه «مستقل» «با ماو»، با اين تفاوت که محدوده جغرافيائي‌اش از جزاير آندمان(٢٢) و نيکوبار(٢٣) تجاوز نمي‌کرد. در ١٩٤٤، «باس» فرماندهي «ارتش ملي هند» را در جنگ با ارتش بريتانيا و آمريکا، که در آسام به تمرکز قوا مشغول بودند، به عهده داشت. وي قبل از ترک مخاصمات، به شيوه صوفي‌ها جعبه نقره‌اي حاوي مشتي خاک مزار آخرين امپراتور مغول هند(٢٤) را، که پس از شورش هنديان به رانگون تبعيد شده و در آنجا دارفاني را وداع گفته بود، به عنوان طلسم خوشبختي با خود به همراه برد. لشکريان «باس» همانند نيروهاي شورشي هند در قرن گذشته فرياد مي‌زدند : «شالو دهلي!»‌ (به سوي دهلي!)(٢٥).
ژاپني‌ها و متحدان‌شان، عليرغم ناسيوناليسم پرشور و حرارت، به صورتي قطعي در جنگ با متفقين شکست خوردند. «ارتش ملي هند» و «ارتش استقلال‌طلب برمه » در سال ١٩٤٤، براي پيروزي بر هندوستان بريتانيا، از تجهيزات و آذوقه کافي برخوردار نبود. نيروهاي ژاپن به دليل حضور گسترده نيروهاي دريائي آمريکائي و استراليائي، خود نيز در سراسر آسيا کنترل اوضاع را از دست دادند. ژاپني‌‌ها مي‌بايست هم حمله نيروهاي متفقين، تحت فرماندهي مونت باتن و اسليم را، که از حمايت هوائي آمريکا نيز بهره‌مند بودند، از آسام به سوي شمال برمه متوقف کنند، و هم در جنگي خونين بر عليه نيروهاي چيني در شمال چانگ‌کينک شرکت فعال داشته باشند(٢٦).
امپراتوري بريتانيا، در آخرين تلاش‌هايش در هند، موفق شده بود نيروهايش را در سراسر شبه قاره بسيج کند. ولي اين بسيج هندوستاني بود، نه انگليسي. عاملان واقعي پيروزي در جبهه برمه سربازان هندي، دهقانان، اطباء، پرستاران و تجار بودند. اينان آگاه بودند که مسئله‌ تلاشي ملي در ميان است و سلطه بريتانيا به پايان خود نزديک شده. بسياري از آنان، هم‌چون گاندي، «ارتش ملي هند» را ارتشي متشکل از «ميهن‌پرستان سرگردان» مي‌ديدند، ولي حاضر به پذيرش آن نبودند که اين ارتش پس از پايان جنگ هدف انتقام جوئي انگليسي‌ها قرار گيرد.
هنگامي که در سال ١٩٤٥، نيروهاي انگليسي به برمه بازگشتند، و به علاوه بعد از بمباران اتمي ژاپن، برخي در مالزي، هندوچينِ فرانسه و اندونزي، چنين مي‌انگاشتند که حاکميت امپراتوري بريتانيا بر هندوستان حداقل يک نسل ديگر به طول خواهد انجاميد. آمريکائيان نيز بر اين باور بودند. و در يک بازي لغوي از مخفف عبارت « فرماندهي جنوب شرقي آسيا»، عبارت « نجات مستعمره‌هاي انگلستان» را ساخته بودند(٢٧). با اين همه ناقوس مرگ امپراتوري به صدا در آمده بود. در تمامي منطقه، ارتش‌هاي متشکل از فعالان جوان، ابتکار عمل را به دست گرفته و در صدد اخراج همه قدرت‌هاي اروپائي طي ١٠ سال آينده بودند.
از آغاز ١٩٤٨ بريتانياي کبير برمه را ترک کرد. چرا که ارتش «آنگ سان(٢٨)» از شروع ١٩٤٥ بر عليه ژاپني‌ها طغيان کرده بود : نيروهاي انگليسي هنگام اشغال مجدد دهات برمه، با ملتي مسلح و متخاصم روبرو شدند(٢٩). در سال ١٩٤٦، با نزديک شدن استقلال شبه قاره، بريتانيائي‌ها، به دليل ناتواني در به کارگيري ارتش بر ضد مردم برمه، به تدريج کنترل ارتش هند را به مسئولان سياسي محلي واگذار مي‌کردند. دولت کارگري جديد که به رياست کلمنت اتلي(٣٠) در ژوئن ١٩٤٥ به قدرت رسيد، به سرعت نتيجه‌گيري کرد که بازسازي بريتانياي‌کبير و اداره جنگي تمام عيار در آسيا، به صورت همزمان غير ممکن است. هم‌چنين نيروهاي انگليسي نتوانستند به شورش ناسيوناليست‌هاي هندشرقي سابق هلندي‌ها پايان بخشند.
طي زمستان ١٩٤٥، ژنرال داگلاس گريسي(٣١)، فرمانده نيروهاي بريتانيائي، به نيروهاي فرانسه آزاد اجازه داد کنترل هندوچين را دوباره به دست گيرند. ولي قيمومت فرانسه نيز از محدوديت‌هاي خود برخوردار بود(٣٢). در هندوستان، « ارتش ملي هند»، اين ديگر «ارتش فراموش شده»، در تبديل روزهاي پاياني امپراتوري به يک شکست نقش عمده‌اي ايفا کرد. جو خصومت عمومي، به دليل محاکمات افسران «ارتش ملي هند»، که در شهر دهلي، در «سرخ قلعه» معروف، متعلق به عهد امپراتوري مغول برگذار مي‌شد، آشکارا تقويت شده بود. توقف اين محاکمات به صورت نمادين نشانگر پايان حاکميت بريتانيا به شمار مي‌رفت : حتي «شورش بر عليه مقام سلطنت »‌ نيز ديگر نمي‌توانست مجازاتي به همراه داشته باشد. هند بايد، حتي به قيمت تجزيه، آزاد مي‌شد.
تنها مالزي مي‌رفت تا ده سال ديگر تحت کنترل بريتانيا باقي بماند. قلع و کائوچوي مالزي براي احياي اقتصاد بريتانيا، که جنگ آن را به فقر کشيده بود، حياتي به شمار مي‌آمد. و زماني که حزب کمونيست مالزي در سال ١٩٤٨، شورشي بر عليه دولت را رهبري کرد، حاکميت استعماري مورد حمايت تجار محافظه‌کار چيني و مالزيائي نيز قرار گرفت. کمونيست‌هاي مالزي که به وسيله «چين پنگ(٣٣)»، متفق سابق نيروهاي ويژه بريتانيائي، معروف به واحد عملياتي ١٣٦، رهبري مي شدند، آخرين گروه از اين «ارتش‌ هاي فراموش شده‌‌اند». با وجود بر طرف شدن «خطر کمونيسم» در سال ١٩٥٥، تا سال ١٩٨٩ «چين پنگ» به امضاء ترک مخاصمه با دولت مالزي تن در نداد. وي هنوز براي دريافت اجازه بازگشت به کشور و زيارت مزار پيشينيانش به تلاش خود ادامه مي‌دهد(٣٤).
ولي «ارتش‌هاي فراموش شده» اين جنگ صرفاً متشکل از سربازان نبود. اين ارتش شامل «ارتش‌هاي» بزرگ کارگران آسيا نيز مي‌شد، که در شرايط هولناک جنگ در سراسر آسياي بريتانيا، کار کرده و جان مي‌باختند. در سال ١٩٤٢، امواج عظيم پناهندگان هندي، برمه را به مقصد کشور خود ترک کردند. هزاران نفر از آنان در گل ولاي و در «جهنم سبز» گردنه‌‌هاي پوشيده از درخت، در ماني‌پور و آسام جان باختند. شمار کارگران آسيائي ( مرد، زن و کودک ) که براي کشيدن خط‌آهن ميان برمه و سيام به کام مرگ فرو رفتند، شايد ده برابر از تعداد سربازاني که به دست نيروهاي متفقين دستگير شدند، بيشتر باشد(٣٥). اين غيرنظاميان نيز از جمله فراموش شدگانند. صدها هزار کولي هندي، کارگران صنعت چاي، افراد قبايل مختلف ( اجباراً و يا به اميد دريافت دستمزد ) به خدمت ارتش بريتانيا، ارتش ژاپن و يا گروه‌هاي چريکي در آمدند. در تمامي منطقه، بيش از يکصد هزار زن بالغ يا خردسال، به عنوان بردگان جنسي، همسان « زنان تسلي بخش » ژاپني، به «خدمت» گرفته شدند(٣٦). آنان که از اين مهلکه جان به در برده‌اند، هنوز براي به رسميت شناساندن اين جنايات و جبران آن‌ها در تلاش‌اند.
بي‌شک در منطقه‌اي که خاطره جنگ مورد اختلاف بسيار است، ريشه‌دارترين خاطره آن همين «ارتش‌هاي فراموش شده» مي‌تواند باشد. به عنوان مثال در هند، جنگ نمايانگر دوره قهرماني هاي مبارزات ملي است : سابهاس شاندرا باس قهرمان اصلي يک فيلم جديد از سينماگر هندي، شيام بنگال(٣٧)،‌ است. از سوي ديگر در برمه، آنگ سان سوکي، براي نظامياني که قدرت را به دست دارند، خاطره تلخ پدرش، آنگ سان، را زنده نگاه مي‌دارد. ولي در مالزي و سنگاپور، جنگ هنوز يادآور دوره سياهي است که ملت‌هاي منطقه با گذر از آن مفهوم جديدي از خودمختاري را تجربه کرده‌اند. و در سنگاپور، سياستمداراني چون نخست وزير سابق، «لي کوان يو(٣٨)»، مشکلات و رنج‌هائي را که ملت ها متحمل شدند، عاملي براي آبديده شدن خودآگاه نوين ملي مي‌دانند. و بالاخره در مالزي، اين جنگ بيشتر تداعي کننده ناامني‌ها و درگيري هاي قومي است(٣٩). رويدادهاي ١٩٤١ تا ١٩٤٥ به تدريج از خاطر مردمان زدوده مي‌شود ولي شناخت‌اين رخدادها براي نسل‌هاي آينده حياتي است.

پي نوشت :

(١) حمله غافلگيرانه ژاپن، در ٧ دسامبر ١٩٤١، به پايگاه دريائي آمريکا در نزديکي هاوائي.
(٢) (Kelantan)
(٣) (Rangoon)
(٤) (Alan Brooke)
(٥) ١٩فوريه ١٩٤٢، به نقل از « دفترچه خاطرات جنگ فيلد مارشال آلن بروک، ١٩٤٥ـ١٩٣٩»، آلکس دانچو (Alex Danchev) و دانيل تادمن (Daniel Todman)، لندن، ٢٠٠١.
(٦) (Louis Mountbatten)
(٧) (William Slim)
(٨) لويس آلن، بورما، « طولاني ترين جنگ»، انتشارات فينيکس، لندن، ١٩٨٤.
(٩) (Orde Wingate)
(١٠) (David Lean)
(١١) مصطفي حسين، « ميهن دوستي مالزيائي‌ها پيش از اونمو(Unmo) ١٩٥٧-١٩١٠ »، Jomo K.S. ، کوالالامپور، در دست چاپ، صفحات ٢١ و ٢٢.
(١٢) ((Karens و (Shans)
(١٣) (Thakins)
(١٤) (Hainan)
(١٥) (Suzuki Keiji)
(١٦) (Ba Maw)
(١٧) با ماو، «‌ ورود به برمه : خاطرات يک انقلاب ١٩٤٦-١٩٣٩»، انتشارات دانشگاه يئل، Haven New، ١٩٦٨.
(١٨) مراجعه شود به يونگ (Yong)، « تاي هاـ‌کي Tan Hah-kee)) : شکل‌گيري افسانه چيني ماوراي بحار»، انتشارات دانشگاه آکسفورد، آکسفورد، ١٩٨٩، صفحات ٢٢٩ تا ٢٧٩.
(١٩) عبارتي به زبان چيني به معناي پاکسازي از طريق تصفيه عناصر نامطلوب.
(٢٠) شيا بوون کنگ (Cheah Boon Kheng)، « ستاره سرخ بر تارک مالزي : مقاومت و بحران اجتماعي طي اشغال نظامي مالزي و پس از آن، ١٩٤٦-١٩٤١، انتشارات دانشگاهي، سنگاپور؛ ١٩٨٣.
(٢١) (Subhas Chandra Bose)
(٢٢) (Andaman)
(٢٣) (Nicobar)
(٢٤) مغول‌ها پس از شکست امپراتوري ترک‌هاي آسياي مرکزي در ايران، به هند رفته و قرن‌ها بر اين کشور حکومت ‌کردند. نظام حکومت مغول در هند تحت تأثير ديوانسالاران ايراني قرار داشت، و زبان ديواني و درباري آن فارسي بود. زماني که امپراتوري انگلستان هند را به مستعمره خود تبديل کرد، امپراتوري مغول از قدرت ساقط شد و زبان درباري و ديواني از فارسي به انگليسي تغيير کرد. عمل «باس» و تعلق خاطر وي به مغولان در واقع بيشتر بازتاب ضديت او با انگليس است تا وابستگي به سنت‌هاي هند. (ـم)
(٢٥) لئونارد الف. گوردون (Leonard A. Gordon)، برادران بر عليه راج‌: بيوگرافي ناسيوناليست‌‌هاي هند، سارات و سابهاس شاندرا باس، انتشارات دانشگاه کلمبيا، نيويورک، ١٩٩٠.
(٢٦) سر ويليام اسليم، « تبديل شکست به پيروزي »، لئوکوپر، لندن، ١٩٥٥.
(٢٧) (SEAC) مخفف نام مرکز فرماندهي انگلستان در هند، که در يک بازي لغوي آمريکائيان آن را مخفف Save England’s Asian Colonies مي‌ناميدند.
(٢٨) (Aung San)
(٢٩) آنجلن ناو (Angelene Naw)، «آنگ سان و مبارزات براي استقلال برمه»، Silkworm Books، کپنهاک، ٢٠٠١؛ ماري پ. کالاهان (Mary P. Calahan)، « دشمن سازي. جنگ و شکل گيري حاکميت در برمه»، انتشارات دانشگاه کورنل، Ithaca ، نيويورک، ٢٠٠٤.
(٣٠) (Clement Attlee)
(٣١) (Douglas Gracey)
(٣٢) جان اسپرينگ هال (John Springhall)، « اخراج از ويت مين. چگونه انگلستان به فرانسه اجازه اشغال دوباره هندوچين را داد. »، در « نشريه تاريخ معاصر»، شماره ١، ٤٠ (٢٠٠٥)، صفحات ١٣٠ـ ١١٥.
(٣٣) (Chin Peng)
(٣٤) چين پنگ، « داستان از زبان من»، Media Masters، سنگاپور، ٢٠٠٤.
(٣٥) مي‌چي کو، ناکاهارا، « به کارگيري کارگران در مالزي تحت اشغال ژاپن: مورد راه آهن برمه ـ سيام »، در «بازنگري مالزي»، جومو کا. اس. (Jomo K.S.)، کوالالامپور، ١٩٩٧، صفحات ٢٤٥- ٢١٥.
(٣٦) يوکي تاناکا، « زنان تسلي‌بخش ژاپن: بردگان جنسي و خودفروشي طي جنگ دوم و اشغال آمريکا»، Routledge، لندن، ٢٠٠٢.
(٣٧) (Shyam Benegal)
(٣٨) (Lee Kuan Yew)
(٣٩) انتشارات، پاتريشيا ليم پوئي هوان(Patricia Lim Pui Huen) ، و ديانا ونگ (Diana Wong)، « جنگ و يادواره در مالزي و سنگاپور»، انستيتوي تحقيقات آسيائي، سنگاپور، ٢٠٠٠.
* تیم هارپر: نويسنده کتاب « ارتش‌‌هاي فراموش شده. سقوط آسياي بريتانيا ١٩٤٥ـ ١٩٤١»، پنگوئن، آلن لين ٢٠٠٤.